گاهنامه عکاسی

آلبوم عکاسی آماتوری

گاهنامه عکاسی

آلبوم عکاسی آماتوری

کلاس چهارم دبستان شهید ثانی اصفهان

 عمر چه با شتاب می گذرد  --  سال 1364

کلاس چهارم دبستان شهید ثانی اصفهان و هم کلاسی ها

از چپ به راست اونهایی که کله شون پیداست:

1-امیر حسین اسماعیلی پور فرسنگی یا فرهنگی / باباش خلبان هلی کوپتر بود دانشگاه رفته و از ازدواجش راضی نبود

2-مهدی آقازینلی / خیلی دوستش داشتم - بچه درسخون با ادبی بود اما خبری ازش ندارم

3-اون که عقبه و نصف کله اش پیداست فکر کنم اسلامیان باشه / ازش بی خبرم/اون موقع خونشون پل فلزی بود

4- کامران صفابخش / دانشگاه نجف آباد مهندسی مکانیک می خوند الان نمی دونم چکاره اس

5- با عینکه اشکان ماهر النقش شنیدم تو یه دفتر طراحی ساختمانه دقیقا نمی دونم/ اون زمان مادرش یک تویوتا قرمز داشت

6- کیخسرو کیانی / اسم کوچیکش یادم نیست/ یک بار دبیرستان بودم دیدمش درس رو ول کرده بود

7- قد بلند: محمد یا مهدی هفت برادران الان پیش پدر زنش بنگاه آهن فروش داره

8- محمدحسین آقاخانی / مهندسی برق خونده تو یه کارخونه کار می کنه

9- بابک امینی / فوق لیسانس مدیریت داره و الان استاد دانشگاهه

10- پیرهن چارخونه قهوه ای : جمشیدی یا جمشیدیان اون موقع پدرش شهردار ناحیه یک بود / ازش به خبرم

11- عیاسی / آخرین بار دیدمش فروشنده مصالح ساختمانی بود.


 اگه کسی صاحب این عکسهاست یا اونها رو میشناسه ، خوشحال می شم باهام تماس بگیره

درد دل پایانی

مساله این است بازدید کننده داشتن یا نداشتن

این سوال برای من مطرح است که چگونه وبلاگ هایی بیشترین بازدید و درج نظر را داشته اند.


به نظرم می رسد که وبلاگ هایی که سرشار از درد دل و مخصوصا درج خاطرات است نظرات زیادی را به خود جلب می کند

دوست داشتم با درج عکس های زیبا از جاهایی که رفته ام و یا صحنه های دیدنی که در اطرافم دیده ام دیگران را نیز سهیم کنم

چند ماهی کاملا دنباله دار به بارگذاری عکس در وبلاگ ادامه دادم ولی با وجود بازدید زیاد ، حجم نظرات به شدت کم بود

تا اینکه بالاخره دلسرد شدم !


حالا اما با دیدن سابقه تصاویر بارگذاری شده برایم خیلی خاطره انگیز است.

کاشکی کسی این یادداشت را ببیند و نظر راهگشایی بدهد.


رحم اله من قرء الفاتحه مع الصلوات

پرتقال خیس

گیلان- نزدیک نمک آبرود

رنگ انگشتی

 با رنگ انگشتی کار کرده ای 

خیلی با حاله ، راحت دستت رو بهش آغشته می کنی بدون نگرانی از اینکه بعد از شستن چیزی از رنگ باقی بمونه و میکشی به کاغذ دفتر نقاشی و یا شیشه پنجره و ...  

مامان خونه هم دعوات نمی کنه اونقدر حال میده که نگو 

 

من هم عکسش ره خیلی دوست دارم: